تَبَارَكَ الَّذِي ۱۴۵۳ اَلْمُدَّثِّر
وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا ﴿۱۴﴾ ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ ﴿۱۵﴾ كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا ﴿۱۶﴾ سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا ﴿۱۷﴾ إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ﴿۱۸﴾ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿۱۹﴾ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿۲۰﴾ ثُمَّ نَظَرَ ﴿۲۱﴾ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ﴿۲۲﴾
و آماده کردیم ما برای او سامان تیار ﴿۱۴﴾
باز طمع میکند که زیاده دهم او را ﴿۱۵﴾
هرگز نی هرآئینه او به آیات های ما عناد کننده است ﴿۱۶﴾
پس ضرور بالا کنم او را به بلندی بزرگ ﴿۱۷﴾
هرآئینه او فکر کرد و اندازه کرد ﴿۱۸﴾
پس هلاک شود چگونه اندازه کرد ﴿۱۹﴾
باز هلاک شود چگونه اندازه کرد ﴿۲۰﴾
پس نگاه کرد ﴿۲۱﴾
باز پیشانی را ترش کرد و رنگش تغیر شد ﴿۲۲﴾
[۱۶] (عَنِيدًا) یعنی عناد کردن کسب و عادت او گردیده است و عناد میکند با توحید و رسالت و قرآن و با خبر بعث ، با هر یک سخن حق عناد کننده است ، و با وجود علم انکار کننده است -
[۱۷] این تخویف برای این عنادی است (صَعُودًا) مشقت چنین عذاب که هیچ راحت با آن نمی باشد و در حدیث احمد و ترمذی آمده است که این نام یک کوه است که در هفتاد سال به آن بالا میشود و باز همین طور به پائین می اندازد لیکن این حدیث منکر و غریب است (ابن کثیر چنین فرموده است) -
[۲۰،۱۹،۱۸] این تفسیر عناد است که در عنیداً ذکر شد و ده احوال برای تکذیب کنندگان قرآن و رسول است برای زجر دادن (فَكَّرَ) مراد اینکه وقتیکه در باره قرآن و نبی از او پرسان شد پس او برای طعن فکر کرد (وَقَدَّرَ) یعنی برای طعن کردن در دل پلان ساخت (فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ) این به طریقه دعا شر است و این از جانب اللّه تعالٰی در واقع موجود است و مراد از آن اهلاک و لعنت کردن است (ثُمَّ قُتِلَ) در این اشاره به تکرار و کثرت لعنت است اول اشاره به لعنت و اهلاک دنیا است و دوم اشاره به اهلاک برزخ است و قدر را دوبار ذکر کرد از سببی که برای طعن کردن دو قسم کلمات ساخته است یکی سحر و دیگر قول البشر که بعد از این ذکر کرده است -
[۲۳،۲۲،۲۱] در ثُمَّ نَظَرَ اشاره است که در وقت فکر کردن چشم ها را پنهان کرده بود یا پائین نگاه میکرد بعد از فکر کردن چشم ها را باز کرد و به مردمان نگاه کرد (عَبَسَ) وقتیکه انسان به نتیجه کامل نرسد دلش تنگ و پیشانی آن ترش میشود در میان چشم بالای پیشانی چین پیدا میشود به این عبس گفته میشود و عبس در اصل آن پشکل و سرگین است که در دم چهارپای خشک شده باشد (وَبَسَرَ) بعد از ترش کردن پیشانی بر روی اثر اندوه بیاید روی آن خاکی شود و بدل شود به این بسور گفته میشود (ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ) در این ثم اشاره است که برای طعن کردن هیچ ثبوت نیافت و تنگ شد و در کار این بود که ایمان می آورد لیکن از سبب عناد پشت گردانید یعنی تکذیب کرد و این از سبب جهل نبود بلکه وَاسْتَكْبَرَ ، از سبب تکبر بود واستکبار حقیر پنداشتن سخن حق و حق پرست و از حق انکار کردن به ضد گفته میشود چنانچه در حدیث آمده است -