لَا يُحِبُّ اللَّهُ ۲۱۵ المائدة
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۵﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۶﴾
امروز حلال کرده شد برای شما چیزهای پاک و طعام حلال آن کسانی که داده شده است به آنها کتاب حلال است برای شما و حلال شما حلال است برای ایشان و زنان موُمن پاکدامن و پاکدامن ایشان که داده شده است به آنها کتاب پیش از شما وقتیکه که می پردازید به ایشان مهرهای ایشان را در قید نکاح آوردنده هستید نیستید اشکارا بدکاری کننده و نیستید پنهانی دوست گیرنده و کسی که یکجا کرد کفر را با ایمان پس یقیناً ضایع شد عمل او و او در آخرت از زیانکاران است ﴿۵﴾
ائ اهل ایمان: وقتی برخیزید برای نماز پس بشوئید روی های خود و دستهای خود را با آرنج ها و مسح کنید سرهای خود را و (بشویید) پاه های خود را با شتالنگها (بجلکها) و اگر جنب هستید پس خود را خوب پاک کنید ، و اگر هستید شما مریض یا در سفر یا بیاید یکی از شما از قضای حاجت یا یکجا شده اید با زنهای خود پس نیابید شما آب ، پس تیمم کنید با خاک پاک پس مسح کنید بر روی های خود و به دستهای خود از آن ، نمی خواهد اللّه تعالی که بگرداند بر شما حرج (سختی) ، لیکن می خواهد اللّه تعالی که پاک گرداند شما را و برای اینکه کامل کند اللّه تعالی نعمت خود را بر شما تا شکر کنید شما ﴿۶﴾
[۵] این نیز تفصیل حلال است آن حلالی که تعلق دارد به کتابیان و مسلمانان (وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ) ابن کثیر گفته است که اجماع مسلمانان است که مراد از طعام ذبایح است یا عام است که ذبایح در آن داخل است به این شرط که نام غیراللّه را بر آن ذکر نه کرده باشد - و در اینجا مراد از طعام ذبایح است زیرا بغیر از مذبوح همه خوراک ها چون نان ، میوه وغیره غیر کتابیان نیز جایز است - و دلیل نقلی این است که نبی صل اللّه وعلیه وسلم در روز خیبر دعوت کتابیان را پذیرفته بود و گوشت بز بود که آنان در آن زهر آمیخته بودند - و تخصیص ذبح حل یهود به این سبب است که در دین آنها ذبح به نام غیراللّه حرام است ، و آنان نیز بالای مذبوحه خود نام اللّه تعالی را ذکر می کنند (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ) مراد از این پاکدامن است اگر حره ازاد باشد یا کنیز باشد زیرا حلال بودن کنیز در سوره النساء در آیت (۳۵) ذکر است واین جمله تمهید برای جمله بعدی است (وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ) اینجا در محصنات دو قول است اول اینکه به معنی پاکدامن است اگر حره باشد یا کنیز باشد اگر حربیه باشد یا ذمی باشد این قول امام ابوحنیفه رحم اللّه است و دوم این که به معنی حرائرو (آزاد) است پس نکاح کنیز کتابی جایز نیست این قول امام شافعی رحم اللّه است أُوتُوا الْكِتَابَ مراد از این یهود و نصارا اند با وجود اینکه شرک و کفر می کنند زیرا که موُمنه موحدین در لفظ پیش (الموُمنات) داخل است این قول همه اهل سنت و الجماعت است -
سوال: از ابن عمر رضی اللّه عنهما روایت است که نکاح به مشرکان کتابیان جایز نیست؟
جواب: منع به کراهیت آن حمل است چنانچه از عمر رضی اللّه عنه نیز کراهیت نقل است با جواز آن (وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ) این جواب سوال است هنگامی که نکاح با کتابیه مشرکه جایز کرده شد پس معلوم می گردد که دین آنها نیز صحیح است؟ جواب شد که در دین آنها کفر مخلوط است با ایمان پس آن دین باطل است بِالْإِيمَانِ مراد از این موُمن بِهِ است یعنی توحید ، رسالت ، قرآن ، بعث البعدالموت وغیره و کفر به معنی جهود و انکار است -
[۶] ربط این است که چون طهاره معنویه برای خوراک و نکاح ذکر شد پس حالا طهارت ظاهری را ذکر میکند از حدث (پلیتی) و از جنابت و این از استعمال خوراک و جنابت پیدا می گردد و این یک عقد از عقود از اهل است (إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ) مراد از این اراده قیام است لیکن به لفظ قیام ذکر کرد اشاره است که از اراده فعل جدا بودن به کار نیست -
سوال: از این اشکار می گردد که برای هر نماز وضو کردن واجب است؟
جواب: در این لفظ محدثون (که بی وضو هستید) پنهان است به دلالت حدیث که نبی صل اللّه وعلیه وسلم در واقعه خندق چهار نماز ودر فتح مکه پنج نماز را به یک وضو خوانده است (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) در قرآن کریم این چهار اعضا را خاص ذکر کرده دلیل است که به اعتبار غسل و مسح (پاکی) این چهار فرض است پس اگر به حیثیت (اعتبار) دیگر فرضیت یک چیز یعنی به حدیث اشکار گردد پس آن به این منافات ندارد مانند نیت کردن وغیره -
فایده: تخصیص این اعضاء از این سبب است که برای انسان پاکی همه جسم ضروری است لیکن شستن همه بدن هر وقت تکلیف است پس ذکر آن اعضاء شد که از وجود انسان هر وقت اشکار است یا اشکار کردن آن اسان باشد و آن چهار است (إِلَى الْمَرَافِقِ) الٰی به معنی مع در بسیاری آیات است مانند سوره النساء (۲) وسوره هود (۵۲) یا این که ید در اصل تا شانه است و الی برای اسقاط غایة است یعنی حصه بالاتر از مرافق ساقط است (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) با برای الصاق است یا زائد است یا به معنی تبعیض است ، باز به دو توجیهات اول مسح همه سر مراد است چنانچه این قول امام مالک رحم اللّه و امام احمد رحم اللِّه است و بنا بر قول سوم مسح بعضی از حصه سر فرض است که آن به مقدار ناصیه است (وَأَرْجُلَكُمْ) در این دو قرآت است اول به زبر لام که عطف است به وجوهکم و ایدیکم پس این دلیل است که غسل (شستن) پاها فرض است و قرآت دیگر به زیر لام است پس این از سبب جوار است یعنی از سبب همسایه داری در زیر بروُسکم است - ودر معنی عطف است به ایدیکم یا عطف است به ارجلکم ولی مراد از این مسح است در حال موزه پوشیدن - و شیعگان می گویند که از قرآت زیر اشکار گردید که مسح بر پاهای برهنه فرض است و از این سبب آنها انکار می کنند از مسح بر موزه و جراب - واین قول خلاف قرآت اول آن است و همین گونه قول آنها مخالف است از احادیث متواتر که در باره شستن پاها و مسح بر موزه آمده اند (إِلَى الْكَعْبَيْنِ) قرطبی گفته است که به لغت و سنت ثابت است که از کعب مراد آن دو شتالنگ است که در زیر ساق و بالاتر از پاه است و در هر پاه دو است (وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى) مراد از مرض آن مرضی است که از سبب آن از استعمال آب عاجز باشد یا مرض زیاد شود (مِنَ الْغَائِطِ) در لغت به محل پایین گفته می شود پس ذکر محل و مراد از آن حال است یعنی غایط کلان کردن (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) در لمس اختلاف صحابه کرام است در نزد عبداللّه ابن مسعود رضی اللّه عنه لمس به دست است و بوسه کردن نیز در آن داخل است که وضو به آن باطل می گردد و به نزد ابن عباس رضی اللّه عنه لمس به معنی جماع کردن است که با آن جنابت حاصل می گردد (فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) لفظ وجدان دلالت می کند به طلب آب به اندازه استطاعت و عدم وجدان عام است نه یافتن در ظاهر و یا نه یافتن به اعتبار قدرت بدنی یعنی از سبب مریضی (تَشْكُرُونَ) در شکر مراد عمل کردن است بر این امور -