وَإِذَا سَمِعُوا ۲۵۷ المائدة

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ﴿۱۱۶﴾

و وقتیکه بگوید اللّه تعالی ائ عیسیٰ پسر مریم آیا تو گفتی به این مردمان؟ که بگیرید مرا و مادر مرا معبود به جز از اللّه تعالٰی خواهد گفت پاکی توراست (از شرک) نسزد مرا که بگویم آنچه که نیست شایسته من اگر من گفته باشم پس هرآئينه تو عالمی بر آن میدانی آنچه در دل من است و نمیدانم آنچه در نفس توست هرآئینه تو خوب داننده امور پنهانی ﴿۱۱۶﴾

[۱۱۶] این اعاده اذقال است که در آیت (۱۱۰) ذکر بود و برای این اعاده بعد از عهد گفته می شود یعنی زمان مضمون ماقبل و این یکی است - دروقت این مقاله اختلاف است سدی و قطرب گفته است که این بعد از رفع عیسیٰ علیه السلام در دنیا است و این قول را ابن جریر پسند کرده است قول دوم اکثر مفسرین گفته اند که مخاطبه در روز قیامت میباشد (إِنْ تُعَذِّبْهُمْ) این سفارش نیست بلکه تفویض (سپاریدن) است برای حکم اللّه تعالٰی چنانچه بعداً ذکر میگردد - و دلیل اینست که این با (یوم یجمع اللّه الرسل) تعلق دارد (وَأُمِّيَ) این لفظ را به عوض مریم از سببی ذکر کرد که دلیل شود برای نفی الوهیت از عیسیٰ علیه السلام و مریم - زیرا نسبت توالد منافی با الوهیت است (مِنْ دُونِ اللَّهِ) دون به معنی غیر است دلالت به این نمی کند که الوهیت اللّه تعالی را ترک کرده است بلکه برای شرک استعمال میگردد (قَالَ سُبْحَانَكَ) در حدیث ترمذی آمده است که این حجت را اللّه تعالٰی به عسییٰ علیه السلام تلقین کرده است ترمذی گفته است که این حدیث صحیح حسن است سبحانک این جواب تحقیقی است و اظهار عقیده عیسیٰ علیه السلام است که پاکی از هرعیب و شریک و ولد برای اللّه تعالٰی ثابت است پس شریک آن امکان ندارد (مَا يَكُونُ لِي) این تفریع است بر سبحانک و جواب دوم است مایکون به معنی مَایَتَصَوَّرُا و مَا یَنبَغِی و مَا یِمکِنُ است (مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ) این به معنی استحقاق است یعنی دعوت دادن به الوهیت من به هیچ نوع حق من نیست (إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ) و چون احتمال بود که شده میتواند عیسیٰ علیه السلام چنین گفته باشد ولی اکنون انکار میکند پس رد این احتمال را میکند به طریقه دلیل برهان (تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي) این دلیل ملازمی ماقبل است که اللّه تعالٰی بر هر چیز عالم است پس بر نفس عیسیٰ علیه السلام نیز عالم است و در این جمله رد احتمال دیگر است حاصل رد این است که در نفس من چنین خیالی نگذشته است پس بر زبان آوردن بسیار سخن بعید است (وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ) این بیان واقع و اظهار قصور علم خود است و نفس به ذات گفته میشود و در صفت اللّه تعالی لفظ نفس ثابت است به تاویل آن ضرورتی نیست -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>