ls

وَمَا أُبَرِّئُ ۵۶۹ الرعد

كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ ﴿۳۰﴾ وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿۳۱﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ﴿۳۲﴾

همچنین فرستادیم تو را در امتی که هرآئينه گذشته اند پیش از آن امت های بسیار تا بیان کنی بر ایشان کتابی را که وحی کرده ایم بسوی تو و ایشان انکار میکنند از عبودیت رحمٰن بگو او پروردگار من است نیست سزاوار عبودیت بجز او خاص بر او توکل کردم و خاص بسوی او رجوع است ﴿ ۳۰ ﴾
و اگر بودی قرآن که روان کرده شدی به آن کوه ها یا قطع کرده میشدی به آن زمین یا سخن زده میشد به سبب آن به مردگان بلکه اختیار همه صرف اللّه تعالٰی راست آیا پس نمی دانند اهل ایمان اگر خواستی اللّه تعالٰی راه کردی مردمان را همه و همیشه اند مردمان کافر که میرسد ایشانرا به سبب آنچه میکنند آفت یا می آید (آفت) نزدیک به ملک شان تا وقتیکه بیاید وعده اللّه تعالٰی هرآئينه اللّه تعالٰی خلاف نمی کند وعده خود را ﴿ ۳۱ ﴾
و هرآئينه تمسخر کرده شده به بسیاری رسولان پیش از تو پس مهلت دادم کافران را باز گرفتار کردم ایشانرا پس چگونه بود عذاب من مر ایشانرا ﴿ ۳۲ ﴾

[۳۰] در این آیت اثبات رسالت رسول است با همراه حکمت ارسال آن و ذکر دعوی توحید است که آن خلاصه وحی است - و به این دلیل وحی نیز گفته میشود (وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ) مراد از این انکار از توحید اللّه تعالٰی است در رحمانیت یعنی رحمان صفت اللّه تعالٰی را قیول دارند لیکن تخصیص آنرا به او قبول ندارند از این سبب ایشان مسیلمة الکذاب را رحمان الیمامه می گفتند یا مراد از یکفرون شرک است (قُلْ هُوَ رَبِّي) این بیان الذی اوحینا است یعنی خلاصه وحی توحید ربوبیت و از الوهیت است و این چهار جمله توحید است -
فایده: (كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ) در اینجا مشبه ذکر نیست پس اشکار شد که کاف به معنی لام اجلیه است یعنی چون برای اطمینان دلها ذریعه ذکر اللّه تعالٰی (وحی) است پس تو را برای بیان کردن وحی فرستادیم - (قَدْ خَلَتْ) دلالت میکند که این امت اخرالامم است چنانچه نبی آنها خاتم الانبیاء است صل اللّه وعلیه وسلم -
[۳۱] در این آیت جواب مطالبه آیت های ایشان است یعنی ایشان مطالبه میکردند که این قرآن انگاه حق است که سبب آن کوه های مکه برداشته شود یا زمین را سوراخ کند و چینه ها از آن بکشد یا مرده را زنده کند که با ما سخن گویند - حاصل جواب اینست اگر این کار شوند ایشان باز هم ایمان نمی آورند (وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا) مراد از این کتاب خوانده شده است به طریقه عموم و جزا لَوْ حذف است آن اینست لکان هذالقرآن پس معنی این شد که اگر به واسطه یک کتاب خوانده شده این کارها میشد البته آن کتاب این قرآن می بود لیکن این کارها به واسطه کتاب نمی شوند بلکه در اختیار اللّه تعالٰی است - و معنی دوم اینست که مراد از قُرْآنًا این قرآن است یعنی نکره به معنی معرفه است و جزا حذف است که لَمَا امنو است پس معنی این شد که اگر به واسطه قرآن این کارها شوند باز هم این مردمان ایمان نمی آرند زیرا که اختیار ایمان ایشان در نزد اللّه تعالٰی است (أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ) خازن گفته است که مراد اینست که زمین پاره شود و نهره او چینه ها از آن برآید چنانچه در آیت (۹۱) سوره بنی اسرائيل است - و بعضی مفسرین گفته اند که در سیرت به الجبال به معجزه داود علیه السلام اشاره است و در أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ قطع کردن مسافت را در وقت کم به معجزه سلیمان علیه السلام اشاره است - (أَفَلَمْ يَيْأَسِ، اِلَی آخره) این جواب سوال مومنان است یعنی مومنان میخواهند که این معجزات به نبی صل اللّه وعلیه وسلم داده شود پس همه مردمان مومنان شوند پس جواب داده شد که آیا این مومنان آنقدر نیز نمی دانند که هدایت به مشیت اللّه تعالٰی است (أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا) لیث و ابوعبید و قطرب گفته اند که این به معنی علم است و کسائي از آن انکار کرده است که این به معنی نا امیدی است یعنی آیا نشده اند نومید مومنان از ایمان کافران ویعملواعلماً یقیناً ان لویشاء اللّه اه لیکن نه یافتن دلیل کسائي از عدم وجود است (وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا) در این تسلیت به مومنان است و تخویف عذاب به کافران است (أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ) این صیغه مونث است و ضمیر به قارعة راجع است پس معنی این شد که اگر قارعة بر ایشان نیاید پس نازل خواهد شد به نزدیک ملک شان دراین اشاره است که عذاب دنیا گاهی بر قوم منکر می آیند و گاهی نزدیک شان به مستحقین دیگر این عذاب نازل میشود برای عبرت اینها - و معنی دوم اینست که تَحُلُّ صیغه مخاطب است خطاب به نبی صل اللّه وعلیه وسلم است معنی اینست که نازل میشود به طریقه غلبه به نزدیکی ملک شان چنانچه رسول اللّه صل اللّه وعلیه وسلم نزدیک مکه به ده های دیگر غلبه حاصل کرد (حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ) مراد ازآن فتح مکه یا روز قیامت است -
[۳۲] در این اشاره است که طلب معجزات این منکرین درحقیقت استهزاء است و در این تسلیت به پیغمبر است چنانچه به قوم های پیش مهلت داده بودیم و باز به عذاب گرفتیم همچنین به قوم تو خواهد کرد -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>