سُبْحَانَ الَّذِي ۶۸۵ الکهف
وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ﴿۲۱﴾ سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿۲۲﴾
و همچنین خبردار گردانیدیم مردمان را بر ایشان تا بدانند که هرآئينه وعده اللّه بیان حق است و هرآئينه قیامت هیچ شبهه نیست در آن وقتیکه (مردمان آنوقت) نزاع میکردند در میان خود در باره حال ایشان پس گفتند بنا کنید بر ایشان یک عمارت پروردگار ایشان داناتر است به ایشان گفتند کسانیکه قدرت داشتند بر کار خود البته بسازیم برایشان مسجدی ﴿۲۱﴾
جمعی میگویند ایشان سه اند که چهارم ایشان سگ ایشان است و جمعی میگویند ایشان پنج اند ششم ایشان سگ ایشان است این به گمان سخن های بی دلیل است و این هم میگویند که ایشان هفت اند و هشتم از ایشان سگ ایشان است بگو پروردگار من داناتر است به شمار ایشان نمیداند به شمار ایشان مگر اندک کسی پس بحث مکن در باره ایشان مگر بحث سرسری و سوال مکن در باره ایشان از این مردمان هیچکسی را ﴿۲۲﴾
[۲۱] در این آیت به اشکار کردن حال ایشان دیگر حکمت ها را ذکر میکند یکی اینکه اللّه تعالٰی وعده نصرت و امداد خود را با صالحین خود بجا می آورد مانند که حفاظت اصحاب کهف را کرد (وَكَذَلِكَ) یعنی چنانچه بر ایشان خواب آورده بود و باز در غار حفاظت ایشان را کرد و باز از خواب بیدار کرد و همچنین مردم را بر ایشان اگاه کرد - دوم اینکه در این وقت مردم درباره زندگی دوباره مختلف بودند پس واقعه برای ایشان دلیل شد برای اثبات بعث بعدالموت و در این اشاره است که اللّه تعالٰی همیشه مقاصد صالحین را بجا می آورد بلکه گاهی موافق حکمت خود کار خلاف آن میکند مانند که اصحاب کهف میخواستند که حال ایشان پنهان باشد لیکن اللّه تعالٰی اشکار کرد برای حکمت ها و در (وَكَذَلِكَ) اشاره است که کارهای پیش را اللّه تعالٰی کرده بود پس این خبر کردن مردم را نیز اللّه تعالٰی کرد مراد از (وَعْدَ اللَّهِ) بعث بعدالموت اجساد است با همراه ارواح ایشان (إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ) مراد از أَمْرَهُمْ مسئله حشر است که مردمان این زمان در آن تنازع و اختلاف میکردند بعضی از بعث انکار میکردند و بعضی بعث ارواح را قبول داشتند و از اجساد را قبول نداشتند و بعضی بعث صحیح را قبول داشتند و معنی دوم اینست که ضمیر أَمْرَهُمْ به اصحاب کهف راجع است و این پس از مردن اصحاب کهف بود - یعنی مردم آن زمان در باره اصحاب کهف اختلاف کردند - مجوسیان میگفتند که این مردم مذهب ما بودند و نصارا میگفتند که بر مذهب ما بودند - پس مجوسیان می گفتند که گرداگرد آن یک دیوال زده شود - و نصارا میگفتند که در پهلوی ایشان یک عبادتگاه ساخته شود (الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ) مراد از آن این نصارا هستند از سببی که حکومت از ایشان بود و اینها بر ایشان مسجد ساختند -
فایده: مبتدعین از این استدلال کرده اند که بر قبرهای مردم نیک مسجد ساختن جایز است لیکن این استدلال ایشان باطل است وجه اول اینست که اینها نصارا بودند و در این آیت اللّه تعالٰی مدح ایشان را نکرده است بلکه صرف غلبه و قوت ایشان را ذکر کرده است - و وجه دوم اینست که احادیث صحیحه صریح دلالت میکند که برقبرهای انبیاء و صالحین کس مساجد میسازد رسول اللّه صل اللّه وعلیه وسلم از جانب خود بر ایشان لعنت و غضب ذکر کرده است - و تفسیر قرطبی و تفسیر روح المعانی در این مقام رد تفصیلی کرده است -
[۲۲] در این آیت اولاً تنبیه برای کسانی است که در باره شماره اصحاب کهف اقوال مختلف بغیر دلیل میکردند (وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ) این جمله را جدا اورده است از این جهت که این عدد صحیح است رجمًا بالغیب نیست و وجه دیگر اینست که (مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ) را فرموده است و روایت از عبداللّه ابن عباس رضی اللّه عنه نقل است که او نیز عدد سبعه را ذکر کرده بود و گفته بود که من نیز از آن قلیل هستم که به عدد آن خبر بودند (وَثَامِنُهُمْ) به این واو ، واو ثمانیه گفته میشود که در عدد بعد از هفت ذکر میشود و این مسلک بعضی نحویان است و وجه دیگر اینست که این واو برای تنبیه است که این عدد حق است و مخالف اعداد پیش است (قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ) در این اشاره به طریقه احسن در این گونه مقام است او آنست که به اللّه علم او سپاریده شود زیرا برای تفصیل این گونه مقام ضرورتی نیست آنکه به دلیل صحیح معلوم باشد گفتند آن بکار است (فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا) در این بیان ادب اول است ومراد از مراءً بحث کردن است و مراد از ظاهراً آن بحثی است که در قرآن پاک ذکر شد یا به حدیث صحیح ثابت باشد (وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا ) این ذکر ادب دوم است و این دلیل بر این سخن است که برای مسلمانان جایز نیست که از اهل کتاب در باره علم دین استفاده میکنند هان در قصص اهل کتاب که عبرت باشد و خلاف قرآن و سنت نباشد ذکر آن به سبب حدیث (وحَدَّثُو عَن بنی اسرائیل ولاحرج) جایز است -