قَالَ أَلَمْ ۷۰۶ الکهف

إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾

هرآئينه ما او را قدرت دادیم در زمین و دادیم او را از هر سامان ضرورت ﴿۸۴﴾
پس روان شد در راه (به مغرب) ﴿۸۵﴾
تا اینکه رسید به محل پنهان شدن آفتاب یافت آنرا که پنهان میشود در دریا سیاه و یافت نزدیک آن قومی را گفتیم ما ای ذوالقرنین یا عذاب کن ایشان را و یا بگیر در باره ایشان راه نیکو ﴿۸۶﴾

[۸۴] در این اشاره است که تمکین او و هر نوع اسباب او از جانب اللّه تعالٰی بود - مراد از تمکین فی الارض در زمین قدرت و پادشاهی دادن است که بر دشمنان غالب باشد مراد از (وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا) اسباب و ذرایع است برای ضروریات فتح و غلبه -
[۸۵] یک معنی آن اینست که بر یک راه روان شد یعنی به طرف مغرب و این گشتن او هجرت است برای غالب کردن دین حق - به طرف مغرب روان بود و در هر قریه دعوت حق را میداد - و هر که مخالفت میکرد با آنها می جنگید - معنی دوم اینست که آغاز کرد استعمال بعضی اسباب و ذرایع را به طرف مغرب -
[۸۶] مراد از مغرب الشمس آخرین مقام غروب الشمس است و این امکان ندارد و دلیل بر آن اینست (تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ) یعنی آفتاب از زمین به چند گونه بزرگتر است پس در یک بحر چگونه غایب شده میتواند - بلکه مراد اینست که به کناره بحر اسود رسید آنجا انسان که به بحر می نگرد در ظاهر معلوم میشود که این آفتاب در بحر غایب میشود (عَيْنٍ حَمِئَةٍ) مراد از این بحر اسود است و این قوم و ملک یونان مراد است و به این لیدیا گفته میشد از فارس تا این مملکت تقریباً چهارده صد میل فاصله بود در نبوت ذوالقرنین اختلاف است کسانی که میگویند که نبی است پس قُلْنَا به طریقه وحی است و کسانیکه میگویند ولی است پس قُلْنَا به طریقه الهام است (إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ) مراد این است که به او تمکین و اختیار تمام داد در باره آن قوم ، و مراد از عذاب قتل کردن و قید کردن است و مراد از (حُسْنًا) به احسان رها کردن است یا به فدیه معاف کردن است مانند این قول (فَاِمَّامَنَّا بَعْدُ) -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>