اقْتَرَبَ ۷۶۵ الأنبياء
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴿۱۸﴾ وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ ﴿۱۹﴾ يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ ﴿۲۰﴾ أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ ﴿۲۱﴾ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿۲۲﴾ لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ ﴿۲۳﴾
بلکه می افگنیم حق را بر باطل پس زخمی میکند دماغ او را پس این وقت آواز بین میرود و شما راست هلاکت از جهت آنچه بیان میکنید (در باره اللّه تعالٰی) ﴿۱۸﴾
و خاص در اختیار اللّه تعالٰی است هر که در آسمانها است و در زمین است و آنانیکه نزد اویند تکبر نمی ورزند از پرستش او و مانده نمی شوند ﴿۱۹﴾
پاکی اللّه تعالٰی را میگویند شب و روز سستی نمیکنند ﴿۲۰﴾
آیا گرفته اند معبودان از اجزای زمین که ایشان زنده کرده میتوانند ﴿۲۱﴾
اگر بودی در آسمان و زمین معبودانی برحق بسیار سوای اللّه تعالٰی هرآئينه خراب شدی انتظام این هر دو پس پاکی اللّه تعالٰی ایراست که مالک عرش است از آنچه ایشان بیان میکنند ﴿۲۲﴾
پرسیده نمی شود از اللّه تعالٰی از آنچه میکند و از این مخلوق پرسیده میشود ﴿۲۳﴾
[۱۸] این اضراب است از پیش یعنی لهو نیست بلکه این دلایل برای اثبات حق و برای رد باطل است حق قرآن است و باطل دروغ آنها است و برای اللّه تعالٰی نسبت کردن عبث و ولد است ، و حق حجت و دلیل است و باطل شبهات منکرین است مراد از (مِمَّا تَصِفُونَ) نسبت ولد و لهو است به اللّه تعالٰی -
[۱۹] در این آیت دلیل مختصر عقلی دوم است و ذکر عجز ملائيک برای دلیل نقلی است و نفی الوهیت و ولدیت از ملائيک است (وَمَنْ عِنْدَهُ) مراد از این ملائيک اند -
[۲۰] این بیان حال عبودیت ملائيک است - و از کعب الاحبار نقل است که دوام تسبیح ملائيک چنین است مانند که انسان نفس میگیرد ، نه بر آن مانده میشود و نه بر آن از کار دیگری مشغول میشود ، برای ترک کردن یک کار از سه سبب یک سبب میباشد اول استکبار دوم مانده شدن سوم کاهلی و سستی کردن و در ملائيک این سه اوصاف نیست -
[۲۱] این زجر است بر ساختن شرکاء از جز زمین یعنی بتان ، اولیاء ، مرده یا زنده (يُنْشِرُونَ) از نشور است به معنی زنده کردن بار اول یا دوباره زنده کردن مانند که در سوره فرقان (۳) است -
[۲۲] در این رد بر اتخاذ الٰهه است که در آیت پیش گذشت و در این دو توجیه است - توجیه اول بنابر این سخن است که مراد از الٰهه صاحب قدرت و اختیار و متصرف مستقل است و مراد از فساد نبودن یا بربادی انتظام است - پس معنی این شد که اگر در زمین و آسمان متصرف کنندگان مستقل بیشتر می بودند آسمانها و زمین نمی بود - یا انتظام ایشان برباد میشد و وجه این است که ایجاد اینها با قدرت مستقله هر دو می بود یا به قدرت یک تن اولی از سببی باطل است که دو قدرت مستقل دو علت مستقل شد و بر یک چیز (معلول) دو علت جمع شده نمی تواند - و اگر به قدرت یکی موجود شود پس دیگر عبث میشود و ترجیح بلامرجح می آید - و این منافی به الوهیت است - همچنان گفته شده میتواند اگر الٰهه زیاد شوند پس عالم غیر ممکن میشود -از سببی که تمانع (منع کردن یکی دیگری به زور) ممکن خواهد شد و با تمانع الوهیت باطل میگردد - و ملازمه این در سوره مومنون (۹۱) است - از این معلوم شد که این دلیل برای اثبات توحید قطعی و یقینی است - این قول تفتازانی در شرح عقاید نامناسب است که او میگوید که این دلیل اقناعی و ظنی است تفسیر روح المعانی ودیگر اهل علم به آن رد کرده است - توجیه دوم بنابر این سخن است که مراد از الٰهه آن الٰهه اند که مشرکان با اللّه تعالٰی شریک میساختند مانند که در سوره اسراء (۴۲) است - و الٰهه آنها که عاجز اند و عاجز که نظام زمین و آسمانها را اداره نمی تواند پس معنی این شد که اگر الٰهه این مشرکان (که ضغیف و کمزور اند) تدبیر کنندگان زمین و آسمانها یعنی دنیا شوند (مانند که امروز نیز مشرکان قطبان و غوثان را تدبیر کنندگان دنیا میدانند) این انتظام خراب میشد زیرا که ایشان ضعیف اند - (فَسُبْحَانَ) این نتیجه دلیل پیش است (رَبِّ الْعَرْشِ) در این اشاره است که اللّه تعالٰی چلاننده نظام است و این نظام را برای کسی دیگری واگذار نکرده است (يَصِفُونَ) ولد و شریک -
[۲۳] این دلیل دیگر توحید است که الٰهه این مشرکان سوای اللّه تعالٰی عاجز اند و با اللّه تعالٰی قدرت مستقله است (لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ) بر هیچ کار او اعتراض شده نمی تواند زیرا که در هرکار حکمت است و با او حساب نیز شده نمی تواند -