لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۳۸﴾ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳۹﴾
تا عوض دهد ایشان را اللّه تعالٰی عوض نیکوتر اعمال ایشان را و زیاده دهد ایشان را از فضل خویش و اللّه تعالٰی روزی میدهد کسی را که خواهد بیشمار ﴿۳۸﴾
و کسانی که کفر کرده اند اعمال ایشان مانند سرابی است در میدان که میپندارد آنرا تشنه آب چون بیاید به آن نمی یابد آنرا هیچ جیزی و می یابد اللّه تعالٰی را نزد او پس تمام رساند او را حساب او و اللّه تعالٰی زود کننده حساب است ﴿۳۹﴾
[۳۸] در این آیت بشارت است (أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا) در اینجا احسن مقابل حسن نیست بلکه هر عمل که به اخلاص و با اتباع سنت باشد او احسن است (وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ) مراد از این زیادت جزا عمل نیک است زیاده تر از ده چند که انداره آن معلوم نیست یا اینکه علاوه از عوض اعمال زیاده نیز می دهد (وَاللَّهُ يَرْزُقُ) مراد از این رزق جنت است که شمار آن نیست و اندازه آن نیز نیست -
[۳۹] بعد از مثال اصحاب اهل نور مثال اصحاب ظلمات را ذکر میکند مثال اول اعمال صالحه (به اعتبار ظاهر) و اعمال خیر مشرک است مانند نمازها صدقات روزه یا احسان کردن با مخلوق لیکن با آن شرک را مخلوط کرده است و مثال دوم از اعمال بد ظلم کردن مشرک و کافر است یا مثال اول از آن کافران مشرکان است که به کفر و شرک دعوت میدهند یعنی مقتداء کافران اند و مثال دوم از مشرکان جاهلان است که تقلید شرکی میکنند - این توجیه دوم را تفسیر ابن کثیر ذکر کرده است - تشریح: مثال اول این است (كَسَرَابٍ) سراب گفته میشود که در چاشت در موسم تابستان به صحرا و میدان انسان نظر میکند از دور برایش آب معلوم میگردد لیکن او آب نمی باشد همچنین در چاشت به ریگستان نظر میکند از سبب درخشش ریگ آب اشکار میگردد به او در عرف گل ریک گفته میشود یعنی سراب نام چیز معدوم است (بِقِيعَةٍ) به میدان های صاف گفته میشود (حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ) این ضمایر به سراب راجع است یا ضمایر به اعمال کافران راجع است یعنی عمل آن برباد است (وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ) بنابر توجیه اول درکلام تقدیر است یعنی (لم یجده شیٔاً فکذالک الکافرلایجد من جزاء عمله شَیْئاً بل وجداللّه عنده) و بنابر توجیه دوم حاجت به تقدیر نیست و ضمیر عنده به عمل راجع است و مراد این است که با اللّه تعالٰی روبرو میشود در هنگام جزاء عمل او - تطبیق مثال این است که این گمان کنندگان به آب که تشنه اند بر پشت سراب میدوند و مشقت میکنند ولی این مشقت شان بی فایده میشود همچنین کافر مشرک کوشش عمل نیک را کرده است و گمانش این است که با این عمل ثواب و جنت حاصل میگردد لیکن از جنت به سبب شرک محروم میشود و کوشش آن برباد میشود - همچنین مقتداء کفر و شرک که با دعوت کفر و شرک اقتدار و عزت دنیا را حاصل کرده است تصورش این است که در آخرت نیز برای من عزت حاصل خواهد شد لیکن در روز حساب این گمانش غلط ثابت خواهد شد -