أَمَّنْ خَلَقَ ۹۵۹ القصص
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۸۵﴾ وَمَا كُنْتَ تَرْجُو أَنْ يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِلْكَافِرِينَ ﴿۸۶﴾ وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۸۷﴾ وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۸﴾
هرآئينه آن ذاتی که فرض کرده بر تو رساندن قرآن را هرآئينه باز گرداننده است ترا بجای باز گشت بگو رب من خوب میداند شخصی را که بیاید با هدایت و به کدام کسی که است در گمراهی اشکارا ﴿۸۵﴾
و نبودی تو که توقع میکردی این سخن را که داده شود برای تو کتاب مگر (مابرای تو داده ایم) به سبب رحمتی از پروردگار تو پس هرگز مشو مددگار کافران ﴿۸۶﴾
و باز نگردانند (ایشان) ترا از آیات اللّه تعالٰی بعد از آنکه نازل شده بسوی تو و بخوان بسوی رب خود و مشو از گروه مشرکان ﴿۸۷﴾
و به یامدد مخوان با اللّه تعالٰی کس دیگری را که الٰه میپنداری نیست مددگار مگر اوست هر چیز فنا شونده است مگر روی او خاص او راست اختیار و خاص بسوی او بازگردانیده میشوید ﴿۸۸﴾
[۸۵] در این آیت دو تفریعات است یکی بر (۷) و دیگری بر (۳۷) واین خطاب به نبی صل اللّه وعلیه وسلم است برای تشجیع بر دعوت و از این آیت برای نبی هشت خطابات آغاز شد (مَعَادٍ) مراد از این مکه معظمه است و در این پیش گوئی است که ائ نبی تو از این قریه بیرون کشیده میشوی باز به صورت فتح دوباره به این میگردی مانند که موسیٰ علیه السلام از مادر جدا کرده شد و باز به مادر دوباره برگردانده شد و همچنین از مصر بیرون رفت و باز دوباره به آن آمد یا مراد از معاد جنت است (قُلْ رَبِّي) این جواب طعن کردن کافران بر نبی صل اللّه وعلیه وسلم است که تو در گمراهی هستی -
[۸۶] در این نیز دو تفریع است اولی بر (۷) دومی بر (۱۷) در تفریع اول اشاره است که نبوت به رحمت اللّه تعالٰی حاصل میگردد آن چیز کسبی نیست و در دوم تشجیع به نبی صل اللّه وعلیه وسلم است واین دلیل است که با کافران هر نوع امداد کردن حرام است -
[۸۷] این تشجیع به نبی صل اللّه وعلیه وسلم است که کافران برای تو دعوت مداهنت میدهند و به فریب های قسماقسم ترا از تبلیغ قرآن باز میدارند لیکن سخن ایشان را قبول نکنی و در این آیت دو نهی و یک امر به نبی صل اللّه وعلیه وسلم ذکر میکند -
[۸۸] این نیز خطاب تشجیع به نبی صل اللّه وعلیه وسلم است مقصد در این تشجیع است به مخالفت کردن از طریقه عبادت مشرکان واین پنج کلمات توحید است در اول رد شرک فی الدعا است و در دوم رد بر شرک فی الوهیة است و در سوم رد شرک فی الصفات است و در چهارم رد شرک فی الحکم است و در پنجم عقیده بعث بعدالموت است و در آن اشاره به توحید فی الحساب است - (كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ) تحقیق این آیت این است که در كُلُّ شَيْءٍ سه احتمالات است (۱): همه موجودات ، اگر ممکنات باشد یا واجب باشد پس شیءٍ به این معنی به اللّه تعالٰی نیز شامل است چنانچه در سوره انعام (۱۹) است (۲): همه ممکنات و این معنی مشهور شیٍ است (۳): سوم در همه اعمال و هالک نیز سه احتمالات است (۱): فنا شونده مانند در سوره رحمٰن (۲۶) است (۲): مشیت به اعتبار ذات خود از سببی که در وجود محتاج اللّه تعالٰی اند حاصل معنی این محتاج و ممکن شد (۳): هالک به معنی غیر مقبول ، و در وجه سه احتمالات است (۱): روی اللّه تعالٰی به معنی ظاهر آن است و تشبیه و تمثیل به مخلوق نیست و به کیفیت آن اللّه تعالٰی خوب داناست و همین عقیده سلف صالحین است (۲) روی اللّه تعالٰی به همراه ذات آن یعنی ذات اللّه تعالٰی به طریقه یک جُزء و اراده از کُل (و این به طریقه ممکنات است و ما ذکر کردیم به طریقه نظیر) آن اعمالی که برای اللّه تعالٰی کرده شود باز در این سه سوال است ، سوال این است که در این جمله استثناء متصل است و اگر منقطع است؟ جواب اول این است که استثناء متصل است از جهتی که اطلاق شیءٍ بر اللّه تعالٰی صحیح است مانند که گذشت یا از این جهت که از كُلُّ شَيْءٍ مراد اعمال شوند ، و مراد از وجههَّ نیز عمل باشد برای اللّه تعالٰی ، پس در این هر دو صورت مستثنیٰ داخل در مستثنیٰ منه است پس متصل است - سوال دوم این است که هالک به معنی فانی است یعنی هر ممکن فنا میشود پس معلوم شد که جنت و جهنم و ارواح نیز فنا میگردند؟ جواب اول این است که كُلُّ شَيْءٍ اگر چه عام است لیکن به وجه دیگر نصوص از آن هشت چیز خاص کرده شده است که آنرا مفسر سیوطی و دیگر مفسرین ذکر کرده است ، و اود در این شعر میگوید:
ثَمَانِيَةٌ حُكْمُ الْبَقاءِ يعُمُّهَا مِنَ الْخَلْقِ وَالْبَاقُوْنَ فِيْ حَيِّزِ الْعَدَمْ
هِيَ الْعَرْشْ وَالْكْرْسِيُّ نَارٌ وَجَنَّةٌ وَعَجْبٌ وَأرْوَاحٌ كَذَا الَّلوْحُ وَالْقَلَمُ
(عجب به معنی استخوان کمر است) جواب دوم این است که در كُلُّ شَيْءٍ استغراق حقیقی مراد نیست بلکه استغراق عرفی مراد است یعنی هر آن چیز که پیدا کرده است برای فنا شدن - سوال سوم این است که وَجهَ به روی گفته میشود پس معلوم شد که علاوه از روی ید ، عین ، ساق وغیره صفات اللّه تعالٰی در كُلُّ شَيْءٍ داخل شد پس او در حکم هالک داخل شدند و اینکه محال است؟ جواب اول این است که روی ذکر شد و مراد از آن همه ذات است مانند که پیش گذشت پس ید ، عین وغیره نیز در حکم وجهَ داخل است - جواب دوم این است که در این حصر حقیقی مراد نیست بلکه حصر اضافی مراد است یعنی به ذکر کردن وَجهَ احتراز کردن از ید و عین وغیره مراد نیست بلکه مراد از حصر هلاکت در ممکنات است - پس این جمله سه معنی دارد - معنی اول هر چیز در وجود خود محتاج و معدوم است به جز از روی و ذات اللّه تعالٰی - معنی دوم هر چیزی که برای فنا شدن آفریده شده آن فنا میگردد به جز از روی و ذات اللّه تعالٰی - معنی سوم ، هر عمل باطل و ضایع است به جز از آن عملی که برای اللّه تعالٰی کرده شود این معنی اخیر را امام بخاری پسند کرده است اگر چه در نزد دیگر مفسرین و محققین پسندیده نیست -
تنبیه: به معنی اول بعضی متصوفین استدلال برای وحدت الوجود کرده اند و اطلاق وحدت الوجود را برآن کرده اند لیکن این قول باطل و فاسد است از سببی که کدام معنی وحدت الوجود که در نزد متوصفین عام مراد است رجوع آن به حلول است ، آن که کفر است و اگر بعضی صوفیان این معنی را میکنند که وجود حقیقی صرف وجود اللّه تعالٰی است و برای وجود موجودات باقی اعتباری نیست پس معلوم شد که وجود صرف از اللّه تعالٰی است این اگر چه صحیح است لیکن بر این وحدت الوجود (که اصطلاح باطل است و لفظ موهم است) اطلاق کردن ناجایز است -