إِلَيْهِ يُرَدُّ ۱۲۰۷ الدخان
وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۳۲﴾ وَآتَيْنَاهُمْ مِنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاءٌ مُبِينٌ ﴿۳۳﴾ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَيَقُولُونَ ﴿۳۴﴾ إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ ﴿۳۵﴾ فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۳۶﴾ أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ﴿۳۷﴾
و هرآئينه بر گزیدیم ایشان را دانسته بر عالمهای دیگر ﴿۳۲﴾
و دادیم ایشان را از نعمت ها آنچه در آن امتحان اشکارا بود ﴿۳۳﴾
هرآئينه این مردمان البته میگویند ﴿۳۴﴾
نیست این مردن ما مگر مرگ نخستین و نیستیم ما دوباره بر انگیخته شدگان ﴿۳۵﴾
پس بیارید پدران ما را اگر هستید راست گویان ﴿۳۶﴾
آیا ایشان بهتر اند یا قوم تبع و آنهای که پیش از ایشان بودند هلاک ساختیم ایشان را بدرستیکه ایشان بودند مجرمان ﴿۳۷﴾
[۳۲] این ذکر انعام دوم بر بنی اسرائيل است این فضیلت بر تمام مردمان فضیلت جزئیه است که بسیار انبیاء را در بنی اسرائيل فرستاده است یا مراد از آن مردمان آن زمانه است (عَلَى عِلْمٍ) یعنی اللّه تعالٰی عالم است که ایشان در آنوقت مستحق فضیلت بودند یا با وجود علم اللّه تعالٰی بر نقصانات ایشان -
[۳۳] این ذکر انعام دیگر است و مراد از آیات آن معجزات و انعامات غیر تصور است که بعضی از آن در سوره بقره ذکر شده است -
[۳۶،۳۵،۳۴] این متعلق به نهم است یعنی چنانچه ایشان از توحید و رسالت در شک اند همچنین ایشان از بعث بعدالموت منکر اند و در این زجر به انکار از من البعث است - (إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى) اقوال انکار ایشان بسیار بود از این سبب بر یقولون وقف شد لیکن قول بزرگ ایشان این است - تحقیق این است که ضمیر هی به حالت و صفت عاقبت راجع است پس معنی این است که نیست حال وصفت یا عاقبت ما مگر مردن اولی است وبعد از آن زندگی نیست و لفظ اولیٰ مستلزم نیست که موت دوم باشد - یا مراد این است که برای ایشان گفته شد که شما میمیرید به چنین مرگی که بعد از آن زندگی است مانند که بر شما گذشته است چنین مرگ که بعد از آن زنده شده اید مانند در سوره بقره (۲۸) پس ایشان در جواب گفتند که نیست آن مرگ که بعد از آن زندگی می آید مگر مرگ اولی است - بنابر این توجیه ضمیر به مرگ راجع است لیکن مقید به این قید که بعد از آن زندگی باشد - (فَأْتُوا بِآبَائِنَا) این حجت منکرین است و دو توجیه آن است یکی اینکه پدران مرده ما را زنده گردانید مانند که در سوره جاثیه (۲۵) می آید توجیه دوم این است که قول و دلیل پدران را بر زندگی دوباره پیش کنید ما قول پدران را در دلیل قبول داریم -
[۳۷] این رد بر انکار ایشان به طریقه تخویف است - و مثال تخویف را از قوم تبع آغاز کرده است اشاره است که آخرین قومی که هلاک شده است آن قوم تبع بود یا از این سبب که ایشان به مشرکین عرب بسیار نزدیک بودند (أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ) خیریت به بیشتر بودن مال و قوم و نعمت های دیگر و عزت دنیوی است - در باره تبع دو قول مفسرین است اول اینکه همه پادشاهان یمن مراد اند به هر یک تبع گفنه میشد مانند که به پادشاهی اسلامی خلیفه گفته میشود - و قول دوم این است که او در آنها یک پادشاه خاص بود که به او اسعد ابوکریب الحمیری گفته میشد از قتاده نقل است که او پرستش آتش را میکرد و همچنین قوم او نیز - لیکن او اسلام آورد و قوم خود را به اسلام دعوت کرد لیکن آنها مخالفت کردند بر آنها عذاب آمد و او نجات یافت و او را دو دختر بود که ایشان نیز توحید را قبول کرده بودند ایشان نیز نجات یافتند -