حم ۱۲۵۲ الفتح

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا ﴿۲۸﴾ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ﴿۲۹﴾

خاص اللّه تعالٰی اوست آن ذاتی که فرستاد رسول خود را با هدایت و با دین حق تا غالب کند آنرا بر همه ادیان و کافیست اللّه تعالٰی گواهی دهنده ﴿۲۸﴾
محمّد ( صل اللّه وعلیه وسلم) رسول اللّه تعالٰی است و آنهای که فرمان بردار او اند (صحابه) سخت اند در مقابله کافران رحم کنندگان اند در میان خود می بینی ایشان را رکوع کنندگان سجده کنندگان می جویند فضل اللّه تعالٰی را و رضای او را علامت ایشان در روی ایشان است از اثر سجده این حال ایشان است در تورات وحال ایشان در انجیل مانند کشتِ است که برآرد شاخ خود را پس قوی کرد آنرا پس بزرگ شد پس استوار شد بر ساق خود خوشنود میسازد زراعت کننده را (عاقبت اینکه) به خشم آیند از سبب آن کافران وعده داده است اللّه تعالٰی آنهای را که ایمان آوردند و کردند عمل برابر به سنت از ایشان آمرزش و پاداش بزرگ ﴿۲۹﴾

[۲۸] این علت برای لقد صدق اللّه آه است و ذکر صدق رسول اللّه صل اللّه وعلیه وسلم است برای رد کردن برآن مشرکان که صلح نامه حدیبیه از نوشتن رسول اللّه انکار میکردند و میگفتند که ما رسالت ترا قبول نداریم و بجای آن محمد بن عبداللّه نوشتن (بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ) مراد از هدیٰ قرآن است و دین الحق تشریح آن است به همراه سنت یامراد از هدیٰ عقیده است ودین الحق احکام دیگر است - (وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا) مراد از آن شهادت اللّه تعالٰی بر حقانیت رسول اللّه صل اللّه وعلیه وسلم است اگرچه مشرکان بر رسالت آن گواهی نمی دهند و این چنین آیت در سوره توبه (۳۳) و سوره صف (۹) نیز است لیکن درآن سوره ها مقصد رد بر مشرکین کتاب بود پس ذکر کرده بود ، ولو کره المشرکون ودراین سوره رد بر مشرکان صلح کننده است که آنها در صلح نامه بر رسالت شهادت نمی دادند -
[۲۹] بعد از اثبات رسالت و مقصد رسالت حالا اوصاف رسول و صحابه کرام را ذکر میکند واین ده صفت صحابه کرام در حالات عام است و هشت حالات گذشته صرف در حالت بیعت رضوان بود (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ) این شهادت اللّه تعالٰی بر رسالت محمد صل اللّه وعلیه وسلم است چنانچه در اخیر آیت گذشته ذکر آن شده بود (مَعَهُ) مراد از این معیت صحبت تا مرگ است و صرف صحابه از آن مراد اند یا مراد از آن معیت فرمان بردن است پس همه مومنان از آن مراد اند (أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ) این صفت اول است و این شدت از سبب نفرت از کفر و شرک است طبعی نیست و از حسن بصری روایت است که در شدت صحابه به این حال رسیده بودند که لباس خود را نیز از کافران دور نگهمیداشتن و جسم های خود را نیز از جسم او دور نگهمیداشتند - از عبداللّه بن عباس رضی اللّه عنهما روایت است که کسی با مشرک مصافحه کرد دست خود را بشوید - و این نیز از قبیله شدت است (رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ) این صفت دوم است مراد از رحمت ترس خوردن بر یکدیگر و محبت کردن و مدد کردن و معاف کردن است همچنین در سوره مائده (۵۴) نیز ذکر است (رُكَّعًا سُجَّدًا) این دو صفت است و اشاره است به اهمیت صلوة و کثرت آن است در اعمال ایشان (سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ) این صفت ششم است در این اشاره به نماز خواندن بسیار است و خصوصاً به نماز تهجد باز در این علامت دو اقوال مفسرین است یکی اینکه این در آخرت میباشد از سببی که در حدیث صحیح آمده است مضمون این است که در روز قیامت اللّه تعالٰی به ملائک حکم میکند که موحدین را از جهنم بیرون آرید پس ملائک از اثار سجده می شناسند از سببی که بر آن اعضاء که سجده میشود آتش جهنم آنرا نمی خورد همچنین از حسن بصری روایت است که مراد از آن سفید بودن روی ایشان در روز قیامت است به دلیل (يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ) - قول دوم این است که در دنیا است یعنی علامات تهجد کردن در شب و بیداری که آن خشوع و تواضع است این را مجاهد گفته است و زرد بودن روی ایشان این را ضحاک گفته است و این به قول های دیگر شامل است و مفسر بقاعی گفته است که این گمان مکنید که مراد آن کتله سیاه (علامت) است که در پیشانی بعضی کسان ساخته شده میباشد اینها خوارج اند و در نهایه ابن اثیر است ابوالدرداء یک شخص را دید که در میان چشم آن این نشانی بود او فرمود اگر این نمی بود خوب بود (ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ) این صفت هفتم صحابه کرام است از مفسرین در اینجا دو قول نقل است اول اینکه در اینجا وقف کردن است یعنی این صفات پیش صحابه کرام که ذکر شد مانند این در تورات ذکر است و از (مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ) کلام (جمله) نو آغاز میشود - قول دوم این است که وقف بر (فِي الْإِنْجِيلِ) میباشد و از کزرع جمله نو آغاز است - لیکن بهتر در این توجیح اول است (وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ) این صفت هشتم صحابه کرام به طریقه مثال است و حاصل این مثال است که نبی صل اللّه وعلیه وسلم اول دعوت را آغاز کرد حالت ضعیف بود یک یک شخص اجابت میکرد و خود را پنهان نگهمیداشت از سببی که ترس از دشمنان بود مانند که شاخ اولی کشت اشکار شود ضعیف میباشد و ترس خوردن پرنده ها نیز میباشد باز اللّه تعالٰی دعوت را در مکه مکرمه قوت بخشید و به سبب همراهی عمر رضی اللّه عنه و صحابه بسیار دیگر دین اشکار شد مانند که شاخ کشت قوی شود اشکار شود و خطر خوردن پرنده ها وغیره از آن اندک شود باز جماعت مکمل صحابه کرام در مکه و بیرون از مکه در گرد و نواح و در حبش ساخته شد مانند که کشت بزرگ شود و محکم شود باز در مدینه منوره حکومت مستقل خود قایم شد مانند که فصل پخته شود و نفع آن عام شود (فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ) مراد از سوق تنه آن بوته است که بعد از بزرگ شدن بر جای خود برابر ایستاد میباشد بادها کج کرده نمی تواند واگر کج کند از ریشه کنده نمی تواند (يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ) یعنی کشت کننده نتیجه زحمت خوب خود را می بیند که کشت کامل شد پخته شد پس او بسیار خوشنود میشود همچنان نبی صل اللّه وعلیه وسلم به ترقی صحابه کرام و به جماعت بزرگ و بر استقامت دین خوشنود شد و در این جمله اشاره به صفت صحابه کرام است (لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ) در این اشاره به صفت دهم صحابه کرام است - ابن کثیر در تفسیر نوشته است که امام مالک رحمة اللّه از این آیت استنباط کرده است کفر روافض را که صحابه کرام را بد می بینند و یک جماعت از علماء با او در این مسئله موافقت کرده اند و قرطبی قول امام مالک رحمة اللّه را ذکر کرده است که او گفته است که کسی صبح برخیزد و در دل آن بر یک صحابی بغض و غیض باشد به او این آیت رسید یعنی در حکم آن داخل شد (وَعَدَ اللَّهُ) این بشارت است و صفت ایمان و عمل صالح را ذکر کرد اشاره است که صرف صحبت نبی صل اللّه وعلیه وسلم سبب جنت نیست بلکه اصل سبب ایمان و عمل صالح است -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>