قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ ۱۳۲۵ الواقعة
أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ ﴿۷۱﴾ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿۷۲﴾ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ ﴿۷۳﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿۷۴﴾ فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿۷۵﴾
آیا فکر کرده اید در آتشی که می افروزید ﴿۷۱﴾
آیا شما آفریده اید درخت آتش را یا ماُئیم آفریننده ﴿۷۲﴾
ما گردانیدیم این را یاداشت (آتش جهنم را) و مفید برای صحرا نشینان ﴿۷۳﴾
پس به پاکی یاد کن نام پروردگار خود را که دارای شان بزرگ است ﴿۷۴﴾
جنین نیست من قسم میخورم بر جای ستارگان ﴿۷۵﴾
[۷۱] این دلیل چهارم برای اثبات توحید و تذکیر قیامت است و ماده سوم از مواد تربیت است - (تُورُونَ) با مالیدن برگها و شاخ های بعضی درخت آتش بر می آید مانند با مالیدن بعضی سنگها آتش پیدا میشود هچنین با کشانیدن چوب گوگرد بر قطی گوگرد نیز آتش پیدا میشود با همه اینها این لفظ شامل است -
[۷۲] در این عجز همه مخلوق را ذکر میکند که آنها مواد آتش را آفریده نمی توانند پس چرا با اللّه تعالٰی شریک میسازند (شَجَرَتَهَا) مرخ و عفار که عرب ها از مالیدن برگ و شاخچه های آن آتش می کشیدند یا هر درخت سبز مراد است عقل ثابت کرده است که اللّه تعالٰی در هر درخت سبز ماده آتش را آفریده است از این مطلق درخت مراد است اگر سبز باشد یا خشک باشد که در آتش میسوزد و آتش به آن روشن میشود -
[۷۳] در این دو فایده بزرگ آتش را ذکر میکند (لِلْمُقْوِينَ) از قواء ماخوذ است تنها به صحرا گفته میشود یعنی مردمانیکه در صحرا ها زندگی میکنند آنجا اقامت دارند یا مسافر باشد آنها برای فایده گرفتن از آتش بسیار محتاج میباشند و مقوین به فایده گیرنده نیز گفته میشود و به دود کننده نیز گفته میشود و به کسی گفته میشود که توشه نزدش تمام شود -
[۷۴] این زیادت بر دلایل گذشته بر مسئله توحید است (بِاسْمِ رَبِّكَ) هر نام اللّه تعالٰی از نام های خاص آن پاک است از هر عیب و نقصان و شریک پس این رد است بر مشرکین فی الاسماء والصفات -
[۷۵] چون دلایل عقلی برای اثبات توحید و قیامت ذکر شد حالا ترغیب به قرآن میدهد که این دلیل وحی است - و اشاره است که به همراه تربیت جسمی تربیت روحانی با قرآن کریم ضروری است - (فَلَا أُقْسِمُ) در لفظ لّا چهار اقوال است اول اینکه زیادت است بنابر عادت عرب پس معنی با اثبات قسم - قول دوم اینکه لانافیه است نفی قسم مراد است لیکن ضعف این قسم اشکار است به سبب اینکه بعد از آن إِنَّهُ لَقَسَمٌ، را ذکر کرده است یعنی این قسم است پس نفی قسم شده نمی تواند - قول سوم این است که لا نفیه است پس پیش انکار منکرین معلوم میگردد (فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ، فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ ، فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ) ومعنی اینکه این سه کار (تصدیق نکردن ، تذکر نگرفتن ، شکر نکردن) مناسب نیست بلکه لَقَسَمٌ - این قول را ابن حبان از سعید بن جبیر نقل کرده است و توثیق آنرا نکرده است - چهارم لا در اصل لام تاکید است پس از اشباع زبر الف پیدا شد معنی اینکه البته قسم میکنم - قول بهتر در این سه در نزد ما قول سوم است (بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ) از ابن عباس رضی اللّه عنهما ابن کثیر نقل کرده است که مراد از این نجوم قرآن است یعنی نجوم جمع است وبه قسط و حصه گفته میشود و قرآن اندک حصه به حصه نازل شده است پس مراد از مواقع آیات و سوره ها است - و از مجاهد نقل است که مراد از این نجوم (ستاره های) آسمان است و مراد از مواقع منازل اشکار شدن آنها است - یا جاهای غائب شدن آنها است -