تَبَارَكَ الَّذِي ۱۴۴۳ اَلْجِنّ

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾ لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾

او عالم است بر همه سخنهای پنهانی پس نیمدهد خبر غیب خود را به هیچ یکی ﴿۲۶﴾
لیکن آنرا که بپسندد برای رسالت پس هرآئينه روان میکند پیش روی او و از پشت او نگهبانان ﴿۲۷﴾
تا بداند که هرآئينه رسانیده اند آنها پیغام های پروردگار خود را و احاطه کرده است آنچه را نزد ایشان است و شمار کرده است هر چیز را به شمار کردن کامل ﴿۲۸﴾

[۲۶] (عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى) در این نفی علم از ماسوای اللّه تعالٰی است و اّحَداً نکره در سیاق نفی است عام است به پیغمبران ، اولیاء ، کاهنان ، نجومیان به همه (غَيْبِهِ) اضافت برای تخصیص است و غیب اللّه تعالٰی غیب حقیقی است یعنی برای حصول آن هیچ سببی نیست - حواس ، عقل و وحی و علم بی اسباب صرف از اللّه تعالٰی است و برای علم مخلوق از این سه چیز باید ضرور یکی موجود باشد -
[۲۷] این مانند سوره العمران (۱۷۹) است و این استثناء منقطع است از سببی که به رسولان علمی که داده شده است آن به سبب وحی است و به او غیب حقیقی گفته نمی شود - پس از انبیاء علهیم السلام به آن علم غیب گفته نمیشود همچنین دانش ولی که به کشف و الهام است او نیز به ذریعه سبب است به آن نیز علم غیب گفته نمی شود از سببی که علم به یقین گفته میشود و به کشف و الهام یقین حاصل نمی گردد و غیب نیز به آن گفته نمی شود همچنین برای اخبار کاهنان و نجومیان اسباب شیطانی است و اوصاف و حرکات ستاره هااست این نیز علم نیست زیرا علم به یقین گفته میشود و این امور ظنیه است و به این نیز علم غیب گفته نمی شود از سببی که او به ذریعه اسباب میباشد - پس هرکه به علم انبیاء علهیم السلام یا به خبرهای اولیاء و کاهنان نجومیان اطلاق علم غیب را میکند او از اصطلاحات شریعت جاهل است و اگر علم آنها را با علم اللّه تعالٰی بکلی مشابه میداند و صرف به ذاتی و عطائي فرق آنرا میکند پس این شرک صریح است (فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ) در این جواب سوال است سوال این است وقتیکه نبی علم غیب ندارد باز کمال او چیست؟ و همچنین حفاظت وحی او چگونه شده میتواند؟ به این جمله جواب داده شد که کمال او این است که اللّه تعالٰی هرنبی را و وحی او را حفاظت میکند -
[۲۸] در این نفع حفاظت را ذکر میکند (لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا) در این بسیار توجیهات است اول اینکه ضمیر لیعلم به نبی صل اللّه وعلیه وسلم راجع است و ضمیر ابلغوا به رسولان راجع است و در عبارت پیش از این تقدیر این است (اخبرناه بحفظ الوحی) خبر دادیم ما این نبی صل اللّه وعلیه وسلم را به حفاظت وحی تا یقین کند - توجیه دوم این است که ضمیر لیعلم به نبی صل اللّه وعلیه وسلم و ضمیر قدابلغوا به ملائک راجع است - توجیه سوم این است که ضمیر لیعلم به اللّه تعالٰی راجع است و مراد از آن علم اظهار و تمیز است و ضمیر ابلغوا به تمام رسولان راجع است (وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا) در این تعمیم زیاده است به نسبت جمله اولی از سببی که کل شیءِ شامل است به ذرات خشکی و دریاب ها و به قطره های باران و این صریح است که علم اللّه تعالٰی بر جمیع ماکان و مایکون ازلاً ابداً است واین صفت برای هیچ نبی و بزرگ و کاهن نیست -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>